متن آهنگ بهروز افشار بهار تلخ
پرستو آمد و از گل خبر نیست
چرا گل با پرستو همسفر نیست
چه افتاد این گلستان را، چه افتاد
که آیینِ بهاران رفتش از یاد
چرا مینالد ابرِ برق در چشم
چه میگرید چنین زار از سرِ خشم
چرا خون میچکد از شاخه گل
چه پیش آمد کجا شد بانگِ بلبل
چه دَرد است این چه دَرد است این چه دَرد است
که در گلزارِ ما این فتنه کرده است فتنه کرده است
بهارا تلخ منشین خیز و پیش آی
گره وا کن ز ابرو چهره بگشای
برآر از آستین دست گل افشان
گلی بر دامن این سبزه بنشان
گریبان چاک شد از ناشکیبان
برون آور گل از چاک گریبان
بهارا از گل و می آتشی ساز
بساط درد و غم در آتش انداز
بهارا شور شیرینم برانگیز
شرار عشق دیرینم برانگیز
بهارا تلخ منشین خیز و پیش آی
گره وا کن ز ابرو چهره بگشای
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0